ملیکا جانملیکا جان، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره
زندگی مشترک من وبابازندگی مشترک من وبابا، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

ملیکا جون ، قشنگترین هدیه ی خدا

مسافرت ،نوروز 93

صبح روز 7ام فروردین به اتفاق خانواده مادری ملیکا جون راهی سفر شدیم.. مقصدمون مشخص نبود ، قرار بود اگر هوا یاری کنه تا هر جا تونستیم به سمت گیلان بریم روز اول تا نوشهر رفتیم و شب رو در نوشهر خوابیدیم ؛ بچه ها خیلی خوشحال بودند و ذوق میکردند.... ملیکا جونم اصلا به حرفهای من گوش نمیکرد و یکسره ورجه وورجه میکرد روز دوم از جنگل دو هزار  تنکابن دیدن کردیم .. شب هم به لاهیجان رسیدیم و استراحت کردیم میدون چای لاهیجان ملیکای رقصان در میدان چای بقیه ی عکسها داخل کلبه ی پشت سر بچه ها گرفته شد...   اینجا هم شیطان کوه لاهیجانه.. میخواستیم تا قله ی کوه بریم ، ولی بعد از رسیدن به...
18 فروردين 1393

12 و 13 فروردین

روز 12 ام به پارک ملت بهشهر رفتیم .... مثل پارسال هفت سین قشنگی چیده بودند. به مناسبت سال اسب.. غروب 12 ام فروردین خانمی با دخترخاله ها تو حیاط خونه ی مادرجون مشغول بازی بودند ، فقط برای 2 ، 3  دقیقه بچه ها رو تنها گذاشتم و تا برگردم صدای گریه ی ملیکا بلند شد.. خانمی زمین خورده بود و چونه اش کبود و زخمی شد.. 13 ام  تو حیاط خونه ی مادر جون 13 رو به در کردیم... بابا بزرگ هم برای بچه ها  تو پارکینگ تاب بستند ... این هم عکسی از ملیکا خانم و عروسک ماسوله ای شون ملیسا خانم.. برای عصر هم به زمین بابابزرگ رفتیم و هوایی عوض کردیم ، خیلی سر سبز بود.. نیوشا جون و ملیکا جون از خاله فاطیما ...
18 فروردين 1393

یک روز با دوستان..

یک روز از همین روزهای بهاری که خونه ی مادر جون بودیم ، مهمونهای عزیزی داشتیم که خونمون رو پر از هیاهوی بچه گانه ی خودشون کردند خیلی شاد و پر قیل و قال شده بود... از راست ملیکای عزیزم ، ماهان (پسر خاله ی دوست داشتنیم)، آتبین ( پسر دختر خاله ی عزیزم) ،مایسا ( دختر پسر خاله ام) و نیوشا جان و آوینای عزیزم... خیلی خیلی به بچه ها خوش گذشته بود این عکس رو هم سوار بر موتور بابا بزرگ گرفتند ...
16 فروردين 1393

روزهای بهاری

نوروز 93 هم با تمام خوبی ها و بدی هاش گذشت . با گذشتن سیزدهمین روز از عید سرمون خلوت شد و تونستم عکسهای عید ملیکا جونم رو گلچین کنم عکسهای این پست گلچین عکس روزهای اول تا 6 ام فروردینه   لطفا برای دیدن بقیه ی عکسها بفرمایید ادامه ی مطالب... بعد از گذشتن سیزده روز از بهار تونستم عکسهای ملیکا جونم رو گلچین کنم .. تا یک ساعت مونده به ساعت تحویل سه تایی مشغول خرید بودیم ...خیلی استرسی شده بودم ،بعد از لحظه ی تحویل سال نو هم که ساعت  8 و 27 دقیقه بود ، چند تا عکس خانوادگی گرفتیم و برای رفتن به خونه ی پدربزرگ ها آماده شدیم که .... ملیکا اصرار و پافشاری کرد که باید موهاشون رو فر کنم ، نیم ساعتی طول کشید ، و این هم نتیجه ی ...
15 فروردين 1393

سال 93 مبارک

سلام به مه روی من ، تک ستاره ی آسمون مامان و بابایی ... عاشقانه ترین بوسه ها رو در  آوان بهار و  طبیعت سرسبز و بهاری مون برای تک گل نازمون میفرستیم و بهش میگیم:                  انشاالله همیشه به سر سبزی و طراوت بهار باشی عزیز دلمون سلام  به همه ی دوستان گل و مهربونمون ، همراهان همیشگی دفترچه ی خاطرات دختر گلم انشاالله که سال خوبی رو پیش رو داشته باشید خیلی سرم شلوغ بود و نتونستم پست آخر 92 رو براتون بنویسم در عوض پست اول 93 رو با تقویمی که تو روزهای آخر اسفند و به صورت خیلی سریع برای گل دختری ساختم شروع میکنم   ...
3 فروردين 1393
1